آسمون آبی، بالاسرم تابید نور ماه
منم و این همه کوله باره درد روی دوتا بالهام
میرم بالا جمع شده پاهام
انگا تو آبم و آره پرامه بادبانام
میچینم ابر من تو فاز باغبانم
که تو اوجم باشم سقوطم خلاف باد بالاست
تو بگو میخوای منو بزنی آخه باغت آباد
من آماده جنگتم حتی با باد بالهام
باده ات بالاست میگی سلامتی جنگات
که بردی غنیمت خب فک میکنی الماسه
ولی شیشست که جیوه اندوده
پشتش توش یه نقاب میبینی
اونم با دوتا باله روش
یعنی من ، یعنی من ، یعنی من
ببین برداشت هرکی از این حرف سلیقست
ولی میرم بالا بال میزنم هرچی سریعتر
هدف دور بهم فرق نداره کی میرسم
من توی کوچیم که باخت نداره
حیف نیست اصا راهشو طی میکنم
زمینو هی میخورم ولی خوب سیر نمیشم
با اینکه پیر میشم من
عمق خاطراتم لفظ تند لای برگه های این کتابم
آرزومه پرواز
نقش گونه هامه اشک حاصل از باد
یه لحظه صبر کردم
خسته از بال زدن
تو آسمون محو از خاک
ریه ام که چرکتر از چرک نویس نقد حرفام
میرم من
سمت دیروز یا میرم سمت فردام
ولی خب هرجا باشم شک ندارم خیلی تنهام
من مرد پیروزم تو زمین جنگ با دردام
اپیزود دوم :
تاریکی محضه با اینکه اول صبحه
میگذره چند دقه به بررسی دورش
یه اتاقه با سقف باز یه پنجره با نرده هاش
آفتاب زرد ولی نیست پشت ابره باد
میزنه در و کسی نیست توی منزل آب
روی زمین جاری میده بوی گند منجلاب
بدون توجه پا میشه از تخت خواب
میره سمت عکس و قاب و خاک میگیره از کتاب
یه کمی تفکر بد نی جای تشکیلات زوری
لای آدمای خشک اما لکه دار
سبک تو فکر توی جسم سنگین
یه مغز سیاه و سفید اما چشم رنگی
نگاشو کج کم کم میکنه سمت در نم نم
بارون میباره ولی خشکه دمه در
کی هست اونطرف راه میره بی هدف
یه مغز خسته داره دوتا چنگ بی خطر
این راهو میشناسه نمیشناسه راه دیگه
فهمیده بهترین نوع روشنی تاریکیه
یکمی نزدیکتر میشه به شقیقت
میفهمه الان کجا وایستاده دقیقا
میرقصه با شعرهاش میگن که مجنون شده
یه وقتی عاشق بود الان عشق مفقود شده
میچرخه توی شهر شب به شب
وقت مرگ آفتاب و بوق سگ
و صبح میشه روز بعد
به سوی هدف به سوی حقیقت میدوه
کل راهو برهنه با پای فرسودش
زندگی میکنه لای شعراش بیخونه
اون آدمی که میشناسی نیست شده دیوونه
پشت رول رویاهاش گاز میده بیهوده
بفهمه شروع جدیدش پایان کی بوده ؟