تو اگر دست نجنبانی دلم پیر شود
طفل نو پای غزل باز زمین گیر شود
بیقرارم که به دستان رمت من یادم
ترسم از دست روی و تا ابد دیر شود
غم و تقدیر جهان بی تو نمی ارزد هیچ
جز نگاه تو نگاهی که نگاهی نمی ارزد هیچ
اندکی فرصت شادی که در این دنیا هست
بی تو این شادی و غم ها و جهان یک جا نیست
بانو جان فرفری موی غزل ساز منی
عشق خاموش غزل های منی بانو جان
تو از این حال دلم باخبری بانو جان
جز دل من به کسی دل ندهی بانو جان
بانو جان بانو جان
دل من گرمای دست تو را میخواد
برق اغوا گر چشمان تو را میخواهد
باد هم اغوای این غم موی فِرشاد
موی فر دار غزل دار تو را میخواهد